Wednesday, June 28, 2006

اروتیسم در شعر معاصر فارسی – نصرت رحمانی


علی مسعودی نیا















نصرت رحمانی شاعری است که تکلیف مخاطب با او روشن است؛ یا از او خوشت می آید، یا متنفری. حد وسطی وجود ندارد. نصرت رحمانی شاعری هنجار شکن بوده . خواه این هنجارشکنی در ساخت و زبان باشد و خواه در مضمون و جسارت سرایش، غلظت کاراو به گونه ای ست که حتی مخاطب نیمه حرفه ای شعر هم بفهمد، این شاعر با هم دوره های خودش فرقهایی دارد. هرچند که این فرقها یدرک لا یوصف تلقی شود.(که تلقی نمی شود البته)ا
این مقدمه را گفتم تا یاد آوری کنم نصرت در زمان خودش پدیده بوده و براده های این پدیدگی را تا همین امروز می توان در جامعه ی شعری مشاهده کرد. نصرت اگر زنده بود، احتمالا از شعر هم نسلان من (شعر اعتراض، شعر پرخاش، جنون و البته نفرت) لذت وافری می برد و پیشکسوتی پیامبرانه ای در این محدوده می یافت.ا
اگرچه برخورد مخاطب با شعر رحمانی عموما برخوردی مطلق و سیاه و سفید است، برخورد خود او با شعر پارادوکسی حیرت انگیز بر جای گذشته. اوج دقت او در سرایش، اوج سهل انگاری اوست و بالعکس. بهترین شعرهایش بدترین هستند و بدترین کارهایش بهترین. در کارهایی که سر حوصله نوشته، بی حوصلگی موج می زند و در کارهای چرکنویس مانندش، حوصله و وسواس. این است که نمی توان گفت کار انتخابی در این شماره، از کدام دسته کارهای اوست. اما درون مایه ی اروتیک و تصویر سازی جنسی پنهان در این اثر، نکات و زوایای جالبی را برای مخاطبین روشن خواهد نمود. علت انتخاب این اثر برای من جنبه ای شخصی هم دارد که در پایان این مقال از آن خواهم گفت.ا

***

رنگ چو فیروزه کرد و خیس عرق شد
چهره ی کاشی ز شرمِ آن تنِ تب دار
ریخت به سربینه بوی پیکر گرمش
آینه گردید از بخارِ رخش تار

آن چه که در مطلع این شعر اهمیت دارد، منش شاعرانه در مواجهه با تصاویر روزمره است. در واقع در بند ابتدایی، شاهد توصیفی نئوکلاسیک از رخدادی معمولی هستیم، که به خودی خود نباید چندان کار شاقی باشد. چرا که از رودکی گرفته تا سعدی و حافظ و همین طور بیا تا بیدل دهلوی و فیض دکنی و باز تا جامی و باز همین طور بیا تا بهار و پژمان بختیاری و ابوالحسن ورزی، در شعر عموم شاعران ادوار مختلف، چنین کیفیتی هست. آن چه کیفیت مذکور را در شعر حاضر پر رنگ و متفاوت می سازد، تلاش شاعر برای آشنایی دادن و آشنایی زدایی توامان از المانهای آشنای ادب پارسی است؛ یعنی نحوه ی توصیف برانگیزاننده و اروتیک از پیکر خوبروی مورد وصف. مثلا اگر سعدی می گوید:ا

پستان یار در خم آن زلف تیره گون
چون گوی مرمرینِ در خم چوگان آبنوس


قصدش فقط تصویر سازی مطلق است. یعنی حتی نمی کوشد تصویری بکر و نو ارائه دهد. به همین دلیل کار در سطح می ماند و به یکی از ابیات فراموش شدنی دیوان او بدل می شود.ا
یا وقتی حافظ می گوید:ا

زلف آشفته و خوی کرده و خندان لب و مست
پیرهن چاک و غزلخوان و صراحی در دست

علاوه بر این که تصویری ناب و فراموش نشدنی می سازد، با برگزیدن المانهایی کم سابقه (با توجه به قداست معشوقه در ادبیات کلاسیک) بی تابی و هیجان آن موقعیت را نیز انتقال می دهد. اما توصیف، مستقیما به شخص مورد وصف برمی گردد.ا
این گریز را زدم تا برگردم به شعر نصرت رحمانی. رحمانی برای رنگ و بوی نو دادن به تصویرش، حس آمیزی را در دستور کار خود قرار می دهد. یعنی به جای توصیف مستقیم، بازخورد این توصیف را روی اشیا و محیط اطرافش نشان می دهد. اشیایی که از قضا همه بی جانند و بدین ترتیب درخشش این مطلع مشخص می شود. شاید اگر شاعری مثل "کارو" یا ا"فریدون توللی" قرار بود این مطلع را بسراید، نتیجه ای اینچنین می یافت:ا

سرخ رخ و سرخ تن و سرخ لبِ من
عشوه کنان رفت به گرمابه، شد عریان
گرمی سربینه بوسه زد به تن او
رفت میان ِمه گرم و گشت پنهان


در واقع رحمانی منبع تمامی تحولات محیط را از اشیایی که در ساخت این تحولات دخیل هستند می گیرد و تمامی آنها را بازتابی از ورود بت واره ی مورد وصفش به محیط می انگارد. هر چند در بند بعدی، فرصت ادامه ی این شاهکار را با توصیفی سهل انگارانه از دست می دهد:ا

لنگ گلی رنگ را گره به سرین زد
ساق چو مرمر درون حوضچه بگذاشت
عاج دو پستان او به لرزه در آمد
مشربه را از سر سکوی چو برداشت

علت این اتفاق را با ادامه ی شعر به سادگی می توان فهمید. رحمانی قصد ندارد در لایه های رمانتیسم کهن باقی بماند. او شاعر شعرهای جسورانه است. از این رو تصویر رمانتیک و وهم انگیز ابتدایی را به سرعت به سمت اروتیسم قرن بیستمی پیش می برد. جایی که می تواند از امکانات فراوانش در حیطه زبان و سرایش استفاده کند. هر چند این حرکت او حاصل شعری درخشانی در پی ندارد، ولی می تواند برای او راه گشاینده ای برای ادامه ی شعر باشد. البته نحوه ی تصویربرداری و نماهای انتخابی نصرت در این مرحله نیز جالب است. اگر در بند اول شعر لانگ شات و نمای عمومی برهنگی را – به عنوان برانگیزاننده ی میل اروتیک و کنجکاوی جنسی و غریزی مخاطب- انتخاب نمود، حال ذره ذره با توصیف اندام تحریک کننده تر، شروع به ارائه ی مدیوم شات هایی جسورانه می نماید و انگار روی تن موصوفش دست می کشد.ا

قامت موزون در آب گرم نهان کرد
دست به نرمی کشید بر سر و سینه
لنگ بینداخت آن چه بود عیان
چون به در آمد ز پله های خزینه

ملاحظه می شود که آن تغییر مسیر اولیه، برای آوردن چنین بندی لازم بوده و به این ترتیب هر چند بند قبلی چندان دلنشین از کار در نیامد، ولی ترتیب و توالی این پاره ها، طوری واقع شده که کلیت تصویری نابی می سازد. سو تفاهم نشود. ضعفهای کوچک و بزرگ شعر بر ما آشکار است. مسئله استفاده از ابزار اروتیک است و از این جنبه، کار چفت و بست مناسبی دارد. نوعی رفتار شناسی لوندی شرقی در آن نهفته است که به آن جذابیت می بخشد. ضمن این که انتخاب لوکیشن حمام، به عنوان محلی که برهنگی و بی حجابی در آن رخ می دهد و رفتار شستشوی بدن، رفتاری محرک، خیال انگیز و ترغیب کننده است، نشان از نبوغ و جسارتی دارد که در شعرای پیش از رحمانی، کمتر یافت می شود.ا

آن تن چون یاس را یاس ترش کرد
زلف حنا بست، شست، بافت، دوتا کرد
این طرف انداخت، گاه آن طرف انداخت
عاقبت آن را به روی پشت رها کرد

نکته ای که به خصوص در این بند باید مد نظر داشت، همخوانی وزن رقصان شعر با حرکات اندام موصوف است. دو واژه ی "این طرف" و "آن طرف" به خوبی در تصویر نشسته اند و با وزن همخوانی فوق العاده خوبی دارند. هرچند مصرع اول سهل انگارانه و ضعیف بسته شده، و حنا بستن زلف در مصرع دوم، بار اروتیک را تا حدودی می کاهد، اما رقص زلف (که گمانم منظور شاعر گیسو باشد، چرا که زلف معمولا موهای کوتاهی است که بالای پیشانی می روید) جلوه ی تمنا بار و یگانه ای به این بند می بخشد.ا

سوزنی ترمه پهن بود چو برگشت
جامه به تن کرد و بست بقچه ی حمام
بوی تنش در مشام کوچه تهی شد
رفت سوی خانه باز، آرام آرام

مشاهده می شود که در بند پایانی شعر، دوباره به زبان رمانتیک اولیه رجعت می کند و ساختاری امروزی تر را برای شعر برمی گزیند.ا
کلیت شعر در واقع مثل دزدیده نگاه کردن به زنی است که رفتاری خاتون وار دارد و در فضای وهم انگیز و اروتیک حمامی قجری، تمام آنچه را که در کوچه و خیابان پشت حجابی چند لایه و غیر قابل نفوذ مخفی می کند، در گرمابه عیان ساخته و بی خبر از ناظری که در کنجی به کمین نشسته و می پایدش، لوندی می کند و دست بر اندام یاس مانند خود می کشد. زبان نصرت در این شعر نیز از حجاب کوچه و خیابان رسته و عریان شده به توصیف عریانی می پردازد. اگر چه این شعر را نمی توان در زمره ی بهترین کارهای نصرت رحمانی قرار داد، ولی نحوه ی تصویر گری او را می توان به عنوان نمونه ای درخشان، هموراه مد نظر داشت و از اروتیسم نجیب و نوجوانانه ای که در شعر موج می زند، نقش مهارت شاعر در ارائه مضمون را فهمید. این همان جنبه ای بود که در ابتدای این مطلب به شخصی بودنش اشاره کردم؛ علی رغم ضعفهای موجود در شعر، استفاده درستی از اروتیسم صورت گرفته، برای رسیدن به نوعی بیان تصویری.ا