Wednesday, September 21, 2005

اروتیسم در شعر معاصر فارسی - نیما یوشیج ؛ بخش دوم



علی
مسعودی نیا













واضح ترين رگه هاي "اروتيك- رمانتيك" در شعر نيما در پاره اي از قسمتها ي "افسانه"، در فصل گفتگوي مانلي و پري دريايي در منظومه ي بلند "مانلي" ، به شكلي پنهان تر در فصل حضور شيطان در منظومه ي ا"خانه ي سريويلي" و نهايتن در شعر موجز "همه شب..." قابل مشاهده و بررسي است (1). به عنوان نمونه ، شعر اخير را مورد بررسي قرار مي دهيم.ا

همه شب زن هرجايي
به سراغم مي آمد.ا
به سراغ من خسته چو مي آمد او ،ا
بود بر سر پنجره ام
ياسمين كبود فقط
همچنان او كه مي آيد به سراغم ، پيچان

دريكي از شبها
يك شب وحشت زا
كه در آن هرتلخي
بود پابرجا
وان زن هرجايي كرده بود ازمن ديدار
گيسوان درازش - همچو خزه كه برآب -ا
دور زدم به سرم
فكند مرا
بزبوني و در تب و تاب
هم از آن شبم آمد هر چه به چشم
همچنان سخنانم از او
همچنان شمع كه مي سوزد با من به وثاقم ، پيچان...ا

ساختار وزني و تصويري شعر ، چنان كه مي بينيد بسيار پيچيده و غريب است. حتي در آثار خود نيما هم كمتر به چنين دشواركاريهاي وزني برمي خوريم . فضا سازي با توصيف يك فعل ظاهرن مداوم (آمدن شبانه ي زن هرجايي) شكل مي گيرد. زن هر جايي هرشب به سراغ راوي مي آيد. گنگي غريبي ازنوع كارهاي "موپاسان" در فرم روايتي شعر (ابتدا و انتهاي مبهم و بسيار دروني) بركليت اثر حكم فرماست. نيما با تعقيداندازي خاص خود در كلام ، هم آغوشي را نيز با جلوه اي از طبيعت جنگلي و روستايي خود توصيف كرده و پيوند مي زند. این کار تا حدی نیز فضای اثر را ناتورالیستی تصویر می کند.ا

بود بر سر پنجره ام
ياسمين كبود فقط
همچنان او كه مي آيد به سراغم ، پيچان

و البته به واژه ي "خسته" در سطر پيشين بايد توجه داشت. شايد همين واژه ، روشنگر بخشي از شخصيت شعري نيما درمحدوده ی روابط جنسي باشد.امابه ناچاروبا تمام خستگي بازن هرجايي به اجباردرمي آميزدا(تقدير شوم). و انگار كه اين آميزش بسيار ناميمون است ، چرا كه پيچيدن پيكرها در هم بيشتر تصوير يك درگيري فيزيكي و تماس مهاجم و مدافع را پيش روي ما مجسم مي كند.ا
تا اينجا شعر به مقدمه چيني ، فضاسازي و شخصيت پردازي داستان گونه اش منحصر شده. ازاينجا به بعد به يكي از شبهاي بسيارآميزش مي رسيم که جهان بيني جنسي شاعر را بيشتر تكميل مي كند. شبي تلخ و وحشت زا را به تصويرمي كشد وبا توصيفي گوتيك گيسوان دراز زن رابه خزها( گياه هرزه ، نازيبا و بي خاصيت) تشبيه مي كند. خزه از جنس كلماتي است كه از آن رنگ و حسي لجني و خيس نيز به ذهن تداعي مي شود. به اين ترتيب با همين يك واژه ، بار اروتيسم بيمار گونه ي حاكم در فضاي اين شعر بيشتر مي شود و زيباترين سطر شعر هم شكل مي گيرد.ا
افتادن و پيچ و تاب خوردن راوي ضمن ترسيم عذاب روحي او ، جلوه اي ا"سادومازوخيستيك" نيز مي يابد ، به ويژه به كاربردن تعبير "زبوني" اين حس را تقويت مي كند. زبوني و حقارتي كه هنوز هذيان و كابوسش با راوي همراه مانده و رهايش نكرده است.ا
اين شعر ،البته در زمره ي بهترين كارهاي نيما نيست ، ولي يكي از متفاوت ترين اشعار او به شمار مي رود.ا تصوير گرايي موجود در اين شعر نيز به نوبه ی خود قابل توجه است. اگر چه در ميان خود آثار نيما هم ، تصاوير اين شعر چندان درخشان نيستند ، ولي فرم خطي روايت و سينمايي بودن شعر ، نگارنده را به ياد فیلم هاي ژانر وحشت ، با چاشني خشونت جنسي مي اندازد.ا
بااين حال نبايد از نظر دور داشت كه اين شعر نيما نيز سرشار از كنايات اجتماعي است و شايد جلوه هاي اروتيك آن بسيار كمرنگ تر از آثار رمانتيست هاي هم دوره ی نيما ، مثل "فريدون توللي" باشد.ا
در"افسانه" مناظره ي عاشق و افسانه حول عشق ورزيدن و تلخكامي ها و شوربختيهاي جدايي دور مي زند. شعر مربوط به دوره اي از كار نيما ست كه نيش و زهر خند كلام او هنوز عمق نگرفته و در سطح ضجه مويه هاي كودكانه جريان دارد.ا
در "مانلي" به كلامي منسجم تر مي رسد. ماهيگير حقير و تنها در درياي توفاني ، در حالی كه زن بيمارش در كلبه اي محقر در ساحل به انتظار اوست ، به قلب توفان می زند تا شايد اين بار صيدي نصيبش شود و خرج درمان و خوراك همسرش را تامين كند. رويارويي او با "پريزاده ي دريا" به نگاه اروتيك شاعر ، جنبه اي اساطيري مي بخشد و اغواگريهاي فراوان پري دريايي سرانجام "مانلي" را اسير قعر درياي توفاني و سهمگين مي كند. تفكر روستايي نيما در شخصيت "مانلي" برجسته مي شود ، حتي جلوه هاي مد نظر "مانلي" از زيباييها در ترانه اي عاميانه كه در ابتداي منظومه مي خواند ، چهارچوب ذهن كلاسيك و تخت او را مشخص تر مي كند:ا

من ندانم پاس چه نظر
مي دهد قصه ي مردي بازم
سوي دريايي ديوانه سفر
آنقدر دانم كان مولا مرد
راه مي برد به درياي دمان آن شب نيز
همچناني كه به شبهاي دگر
واندر اميد كه صيديش به دام
ناو مي راند آرام...ا
ا... به هواي دل حسرت زده ي خود مي خواند:اا
ا"هاي ! رعنا! رعنا!ا
چشم جادو رعنا!ا
تن آهو رعنا!..."ا

تلخي و شكست در اين شعر و تمام شعرهاي نيما عطر و مضمون اصلي است و مي توان اين حس خاص را تا دايره ي روابط عاطفي و جنسي نيز تعميم داد.ا
با مطالعه آثار نيما به سادگي مي توان پي برد كه توصيفات جنسي و حتي عاشقانه ندرتن در كارهاي او يافت مي شود. براي نيما "اروتيسم" دغدغه ی اصلي نيست ، بلكه يكي از ابزارهاي او براي بيان و فضا سازي به شمار مي رود ، اما حتي در اين رويكرد نيز ابزار اصلي نبوده و در زمره ي المانهاي درجه ی چندم در زبان خاص نيما کاربرد دارد (2).ا

پانوشت ها:ا
ا(1) متاسفانه نگارنده موفق به يافتن شعر "صداي پول" كه نيما در وصف "صفورا" سروده ، نگرديد.ا
ا(2) در ترتيب بندي ابزارهاي بيان نيما مي توان درجه بندي ذيل را قائل شد:ا
الف- المانهاي برگرفته از طبيعت ، ب- فضا سازي روستايي ، ج- توصيفات هراس آور و گوتيك ، د- روايت ، ه- خطابه ، و- اروتيسم ، ...ا